آیلینآیلین، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

فرشته شیرین ما

عکسای 3 ماهگی

    وقتی تازه از حموم میای       وقتی میخوای شیشه تو خودت بگیری   وقتی تو کالسکه میشینی   وقتی میخوای چیزی رو کشف کنی   ...
31 خرداد 1391

سوراخ کردن گوشای نازت

دخترم آیلین جونم در تاریخ٩١.٣.١٣رفتیم خونه مامان خانم و مامان بزرگ امیر حسین گوشاتو سوراخ کرد.فدات بشم چه گریه ای میکردی با گریه تو من و عمه معصومه هم گریه میکردیم وقتی گریه ات تموم شد لالا کردی،تا آخر شب یه ذره بیحال بودی اما فرداش خوب شدی فردای همون روز دیدم چشمت داره اشک میاد ،بعداز ظهر که بابایی اومد رفتیم دکتر و فهمیدیم که چشمت عفونت کرده،شب روز پدر بود،بابایی کلی استرس چشمتو داشت که آقای دکتر خیالشو راحت کرد که چیزی نیست اینم از کادوی استرسی دختری برای باباییش انشالا که دیگه از این کادوهای استرسی ندی مامان جان ...
31 خرداد 1391

نازگلم

عزیزکم،دختر نازم الان حدودا ٢ هفته است که دارم میرم سرکار و تو یا خونه مامان جون هستی یا خونه مامان خانم گلم روز اول که گذاشتمت خونه مامان جون وقتی که رفتم حسابی دلم برات تنگ شد،تو هم وقتی مامان جون بهت گفته بود مامان رفت حسابی گریه کرده بودی مامانی فدات بشه حدودا ٣ هفته است که ٢ تایی باهم میریم حموم الان هم رفتیم و تو لا لا کردی عسلم ...
27 خرداد 1391

اولین چرخش

عزیزدل مامان دیروز خونه مامان جون بودیم داشتم نگاهت میکردم دیدم چرخیدی و کلی ذوق کردی و خندیدی گفتم شاید دوباره نتونی بچرخی،اما وقتی برگردوندمت باز چرخیدی،مطمئن شدم که یاد گرفتی خوشگلم ظهرکه بابایی اومد هم چرخیدی و همه برات دست زدن،توهم خوشحال،میخندیدی دخترم الان از پشت به شکم میچرخی از پهلوی چپ به شکمت برمیگردی از دیروز که یاد گرفتی،مدام برمیگردی و سرو صدا میکنی که بیایم برت گردونیم اما امروز یه بالش کنارت گذاشتم که نتونی برگردی امروز صبح که شیر میخواستی آخر گریه ات یه "ما"گفتی که من و بابایی فکرکردیم میخوای "ماما" بگی قربونت برم عسلم ...
27 خرداد 1391

کوچولوی 3 ماهه

دخترم روز اول خرداد من و تو بابایی یه جشن کوچیکه ٣ نفره گرفتیم.بابایی برات یه کیک گرفته بود که روش نوشته شده بود"آیلین جان سه ماهگیت مبارک" به هر سه تاییمون خیلی خوش گذشت،انشالا جشن دانشگاه رفتنتو در کنار هم بگیریم. اولش که کیک و گذاشتیم پیشت تا ازت عکس بندازیم دستتو زدی بهش و یه طرفشو خراب کردی دستاتم حسابی خامه ای شد چندتا از عکساتو میزارم خوشگل خانم ...
4 خرداد 1391

3 ماهگی

آیلینم،خوشگله مامان امروز ٣ ماهه که به دنیا اومدی و زندگی شیرین من و بابایی رو شیرین تر کردی دخترم ٢روزه که میتونی با اسباب بازی های تشکچه بازیت بازی کنی،خیلی تلاش میکنی بگیریشون اما چون هنوز یاد نگرفتی از انگشتات استفاده کنی فقط میتونی تکونشون بدی،با عروسکاش حرف هم میزنی و بهشون خیره میشی و از خودت صدا در میاری دخترم از الان معلومه که حسابی عروسک دوست داری،بالای تخت منو بابایی چند تا عروسک هست هرروز صبح که بیدار میشی اول به اونا نگاه میکنی و میخندی عروسکم خیلی هم گرمایی هستی،خیلی عرق میکردی رفتیم پیش خانم دکتر،گفتن که بهت زیاد لباس میپوشونم الان که لباساتو کم کردم سرحالتر شدی راستی داری تلاش میکنی که از پشت به شکمت برگردی اما وس...
1 خرداد 1391
1